بیرق خاکی
افتخار شیعه بی باکی توست بیرق ما چادر خاکی توست
یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:,
خودمانی با خدا

 
خدای من! با نعمتت مرا آغاز كردى؛ پیش از آن كه چیزى به یادآمدنى باشم و از خاكم آفریدى و سپس در صلب‏ها جایم دادى؛ ایمن از سختى‏ هاى دوران و رفت و آمد سالیان و روزگاران و من در دهلیزهاى تاریخ و زوایاى قرون، هماره از صلبى به رحمى كوچ مى ‏كردم و این لطف و احسان تو بود كه مرا در زمان حكام كفر و در زمان عهدشكنان پیامبرْ ناشناس، لباس خلقت نپوشاندى و در وجود نیاوردى؛ بلكه زمانى روح آفرینش در من دمیدى كه بستر هدایت را از پیش گسترده بودى و جاده سعادت را هموار كرده بودی.

 

تو مرا از آبى ریختنى سرشتى و در ظلمات سه گانه میان گوشت و پوست و خون، سكنایم دادى. نه مرا در كار خلقتم گواه گرفتى و نه كارى از آفرینش را بر دوش من گذاشتى و سپس، مرا تمام و كمال، بى ‏هیچ عیب و نقص، بر هودج هدایت نشاندى و به سوى دنیا گسیل داشتى و مرا در گهواره كودكى با دست‏هاى ملاطفتت حفظ كردى و از میان غذاها، شیرى خوشگوار برایم برگزیدى و دل‏هاى پرستاران را بر من مهربان كردى و مهربانى مادران را به كفالت من گماشتى و مرا از شر جن و انس در امان داشتى و مرا در مسیر تعادل از پرتگاه‏هاى زیادى و كاستى محافظت كردى.

پس تو بزرگ و عزیز و بلند مرتبه‏اى؛ اى بخشندگى محض واى مهربانى تمام!

 

خدایا! من شهادت مى ‏دهم با تمامى وجودم، از قله حقیقت ایمانم و از بلنداى بناى محكم یقینم، با خلوص و صراحت توحیدى ‏ام و از اعماق پوشیده ضمیرم، با بندبند رگ‏هاى دیدگانم و روشنایى چشمانم، با چین‏ها و چروك‏هاى صفحه پیشانى ‏ام، با زوایاى حفره‏هاى وجودم، با نرمینه پره‏هاى بینى‏ ام، با تارها و دهلیزهاى پرده شنوایى ‏ام، با تك‏تك اجزاى لب‏هایم و با تمامى حركات كلام آفرین زبانم، با فراز و نشیب‏ها و چم و خم‏هاى دهان و آرواره‏ام و رستنگاه دندان‏هایم، با همه مجارى خوردن و آشامیدنم، با جزء جزء بشره مغزم و پوست سرم، بانخاع و رگ‏هاى ریسمان گونه گردنم، با قفسه سینه‏ام، با رگ‏هاى طناب آساى حمایل بر دل و جگرم، با بندهاى پوشیده دلم، با اجزاى كناره‏هاى جگرم، با محتویات غضروف‏هاى دنده‏هایم، با گیره‏هاى بندبند مفاصلم، با انقباض عضلاتم، با گوشه‏هاى سرانگشتانم، با گوشتم، خونم، مویم، پوستم، عصبم، نایم، استخوان‏هایم، مغزم، رگ‏هایم و با همه اعضا و جوارحم كه از اوان كودكى و شیر خوارگى در من تافته و بافته شده، با آن چه زمین از من مى‏ شناسد و حمل مى‏كند، با خواب و بیدارى‏ام، با حركت و سكونم و با ركوع و سجودم؛ خداى من! با همه اینها شهادت مى ‏دهم كه اگر در عمرى جاودانه سر كنم و تمام هم و غم و تلاشم را بر شكرگزارى یكى از نعمت‏هاى تو بگذارم، نمى ‏توانم. خداى من! حتى شكر یكى از نعمت‏هاى تو را نمى ‏توانم؛ مگر باز به لطف و عنایت و توفیق تو كه آن نیز شكرى تازه و جاودانه مى ‏طلبد و ثنایى تازه‏تر و ماندگارتر.

 

آرى معبودم! اگر من و تمام خلق شمارنده‏ات، همت كنیم و حرص بورزیم كه نعمت‏هاى قدیم و جدید تو را ـ نه سپاس بگزاریم كه ـ بشناسیم و در شماره آوریم، نمى‏ توانیم؛ محال است بتوانیم.

 

... و چگونه بتوانیم؛ در حالى كه خودت در كتاب ناطقت و اخبار صادقت گفته‏اى:

 

«وَ اِنْ تَعُدّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصوها؛ اگر بخواهید نعمتهاى خداوند را بشمارید، نمى ‏توانید».

 

خدایا! مرا آزرمناك خویش قرار ده، بدان‏سان كه انگار مى ‏بینمت و مرا آن گونه حیامند كن كه گویى حضور عزیزت را احساس مى ‏كنم.

 

 

دعاى عرفه امام حسین علیه‏السلام

+ نوشته شده در 19:40 توسط رزمنده سایبری.
شنبه 28 دی 1392برچسب:,
ناپوشیدگی ها و خطرها

#دختران ناپوشیده همواره در معرض تهدید مردان هوسباز هستند.

# هرچه میزان پوشش کاملتر باشد خطر کمتری دختران را تهدید می کند.

# مراکز رسمی غرب آمارهای وحشتناکی از تجاوز به دختران و زنان در کشورهای خود ارائه می کنند در حالیکه طبق اعلام مراکز رسمی مشرق زمین رقم این آمارها در جوامع شرقی بسیار پایین است.

+ نوشته شده در 17:24 توسط رزمنده سایبری.
جمعه 20 دی 1392برچسب:,
زندگینامه امام حسن عسگری(ع)

 
 در عصر حکومت وخلافت متوکل سفاک ترین خلفای بنی العباس ، یازدهمین ستاره ی درخشان برج آسمان ولایت در شهر تاریخی وپایگاه نشر اسلام مدینه در خانه  امام هادی دهمین پیشوای جهان اسلام از یک مادر دانشمند وپرفضیلت دیده به جهان گشود مادر با فضیلت ودانشمند او بانوئی بود که بانوان مدینه از محضر پر فیض او بهره های علمی می بردند .

 

نام : حسن

شهرت : عسگری، زکی، هادی ، سراج ، رفیق

نام پدر : امام علی النقی

نام مادر : حدیث

کنیه : ابو محمد معروف به « ابن رضا» (ع)

لقب : الخالص

محل تولد : مدینه

ولادت : هشتم ماه ربیع الثانی سال 232 هجری

شهادت : هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری

مدفن : سامراء

مدت امامت: 6 سال

مدت زندگی: 28 سال

 

نامی که برای این مولود انتخاب گردید همتای نام جد بزرگوارش امام حسن مجتبی بودکه تجدید کننده خاطرات نخستین ثمره ی باغ پر بار رسالت است .

روز میلاد مبارک او به اتفاق اغلب سیره نویسان اسلامی در روز هشتم ربیع الثانی بسال 232 هجری بود . دوران زندگی کوتاه امام حسن عسگری بر سه دوره ی مشخص تقسیم می گردد:

 5 سال در حجاز در شهر زادگاه خود در حضور ومراقبت پدر بزرگوارش.


شانزده سال در عراق قبل از دوران امامت وپیشوائی .


 هفت سال دوران کوتاه وپربار امامت در عراق.


خلفای هم عصر امام:

عصر زندگی او با حکومت شش تن از خلفای عباسی مقارن بوده است متوکل ( اواخرحکومت او ) منتصر ، مستعین ، معتز مهتدی ، معتمد.


شهادت :

هنگامی که معتمد عباسی تمایل وعلاقه قلبی مردم را نسبت به امام حسن عسگری (ع) احساس نمود ویقین کرد که زندانهای متوالی مکرر نمی تواند ریشه های این محبت ومودت را از قلوب واعماق ضمیر مردم ریشه کن سازد ، وجود او را زنگ خطری به زوال حکومت خود تلقی کرد ، سعی وکوشش خود را در بر انداختن آن وجود پر فیض به کار انداخت و همیشه در صدد چاره جوئی بود تا عاقبت نتیجه ی فکر او را به این مرحله انجامید که آن بزرگوار را مسموم نماید و برای اسکات مردم وفریب دادن افکار عمومی شیعیان وعلاقمندان صحنه ای بوجود آورد و پزشکان را برای معالجه آن حضرت گسیل داشت وخود مرتب به عیادت واحوال پرسی حضرت می شتافت ولی سم آثار خود را در وجود آنحضرت باقی گذاشت تا اینکه بعد از هشت روز بستری شدن در هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری به سرای جاودان شتافت .


پس از شهادت :

بعد از شهادت امام حسن عسگری (ع) معتمد خلیفه عباسی به عده ای ماموریت داد تا وارد منزل آنحضرت گردند وتفتیش وبازجوئی کامل از منزل بعمل آورند واثاث خانه ووسائل زندگی شخصی حضرت را گرد آوری نموده ومهرو موم کنند ودر صدد تحقیق وبازجوئی فرزندان واخلاف او بر آیند واز تمام حجرات واطاقهای حضرت بازدید کنند .

 

نماز بر بدن مطهر امام حسن عسگری :

بعد از اینکه جنازه امام برای نماز خواندن آماده شد جعفر برادر امام را صدا کردند که نماز بخواند ، جلوتر رفت تا نماز بخواند میخواست تکبیر بگوید که ناگاه پسر بچه ای از داخل منزل بیرون آمد عبای جعفر را در هم کشید وفرمود : عمو عقب برگرد من سزاوارترم که بر جنازه ی پدر نماز بگزارم .جعفر عقب برگشت وآن پسر بچه نماز گزارد وجنازه را در کنار قبر پدرش امام هادی (ع) دفن کرد، آن پسر بچه همان تنها اولاد امام حسن عسگری (ع) ، امام دوازدهم مهدی موعود (عج) بود .

+ نوشته شده در 15:7 توسط رزمنده سایبری.
پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:,
کسی که حریف ساندیس نظام نمی شود/ کسی که خانه اش بیت رهبری است
 
 
  حسین قدیانی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت:

 

چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه. پلاک اتوبوس «ایران 11» نبود. نه از آن قدیمی‌ها بود، نه از این لیزری‌ها. پلاک اتوبوس «AK-S022-91H» بود و پلاک پدرم در جبهه «BB-C068-0282H.» من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور.

امسال عید بازهم با همین اتوبوس می‌خواهم بروم جنوب. من هنوز هم سوار هوندا 125 پدرم می‌شوم. پدرم روی همین موتور، موتور ضدانقلاب را در همین خیابان‌های تهران پایین آورد. 200 کلاهک هسته‌ای اسرائیل، حریف هوندا 125 پدر من نشده‌ است! پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد که آبادان «عبادان» شود و خرمشهر «المحمره». زیر لاستیک هوندا 125 پدر من، هنوز هم دارد استخوان‌های آمریکا خرد می‌شود. امروز هم فتنه‌گران از صدای هوندا 125 «بابااکبر» بیشتر از هیبت ماشین‌های ضدشورش نیروی انتظامی می‌ترسند.

چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی ضدگلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشه‌هایش دودی نبود. دنده‌اش خوب جا نمی‌رفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی ، دو تا سوراخ داشت.BMW نبود که سقف متحرک داشته باشد.

راننده‌اش کت و شلواری نبود. پیراهن مشکی‌اش وصله داشت. کاپشنش را از «تاناکورا» خریده بود که قبلا «ادواردو آنیلی» آن را پوشیده بود. برلوسکنی کت و شلوار می‌پوشد. آنجلا مرکل کت‌دامن. سارکوزی یک وقت‌هایی لخت می‌گردد و من به کوری چشم «24‌France» اعتراف می‌کنم و افتخار می‌کنم که حکومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم «نی»‌اش را نگه داشتم تا در روضه علی‌اصغر در آن بدمم؛ بشنو از نی.

من نی‌ام را درون ساندیس نکردم. فرو کردم در چشم رئیس‌جمهور آمریکا و از حرمله انتقام گرفتم. ساندیس من آب سیب بود.... دادم به رباب تا طفل 6‌ ماهه‌اش را سیراب کند.

به کوری چشم ضدانقلاب، رئیس‌جمهور آمریکا با ما نیست. او با ما نیست؛ با سران فتنه است. با آن بی‌سواد که مردم گفتند عامل دست موساد. خانم کلینتون!

ساندیس‌های جمهوری اسلامی الکل ندارد که 100 دلار آب بخورد. از شیر مادر حلال‌تر است. 150 تومان است که مش‌رجب 10 تایش را می‌فروشد هزار تومان. سران فتنه کوکاکولا می‌خورند که گازش اشک‌آور است و اشک کودکان فلسطینی را درمی‌آورد.

نتانیاهو با سران فتنه است؛ فتحی شقاقی شهید با ما. علی عبدالله صالح با سران فتنه است. حسن نصرالله با ما. چشم اسرائیل کور! حکومت به ما تی‌تاب هم داد. من روزه‌ام را با همین تی‌تاب باز کردم. خاک بر سر شما که به جای گوشت «بزغاله گوساله»، گوشت خوک را می‌خورید. دانشمندان می‌گویند؛ گوشت خوک، آدم را خرفت می‌کند. بنازم انقلاب اسلامی را که با ساندیس و تی‌تاب و هوندا 125 و اتوبوس، دهن‌کجی کرده به تمام دنیای غرب. آمریکا حریف ساندیس ما نمی‌شود. برادر کوچک من، ساندیس خود را که خورد، آن را باد کرد و ترکاند جلوی عکس نتانیاهو و مردک 2 متری عقب رفت. من یک ساندیس جمهوری اسلامی را با کل دنیای آمریکا و اسرائیل عوض نمی‌کنم. من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد که به عشق بی‌بی‌سی سر از لندن درآورم. ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست؛ آب زمزم است. آب زمزم ما ساندیس‌های جمهوری اسلامی‌ است، نه چشمه‌ای که اختیارش دست سعودی‌های شیعه‌کش است.

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، تلویزیون نداشت. نوار آهنگران گذاشته بود و من در خیابان انقلاب دیدم دختران وطنم وقتی پرچم انگلیس را آتش زدند، دودش رفت در چشم آقازاده معروف.

من دختر بن‌لادن را در سفارت عربستان ندیدم ولی در چهارراه استانبول دیدم آقازاده‌ای را که فقیر نبود اما کاسه گدایی دراز کرده بود جلوی در سفارت روباه پیر.

من ادعا نمی‌کنم رهبرم «سید خراسانی» است اما در دجال بودن شما شک ندارم و البته که ظهور نزدیک است.

امروز صبح یکی به من SMS داد که سران فتنه دررفته‌اند. رفته‌اند شمال، ویلای «احسان‌الله خان»! با ماشین ضدگلوله که ترمزش «ای‌بی‌اس» دارد و همه چراغ قرمز‌های منتسب به خون شهدا را رد می‌کند!

به میرزاکوچک‌خان زنگ زدم که حواست به وطن‌فروش‌ها باشد. میرزا گفت: دکتر حشمت، نبض شیخ را گرفته. چهارشنبه‌ای، مردم را که دیده، تبش بالا رفته. آن یکی هم ساندیس بدنش کم شده!

به میرزا گفتم: این بار مواظب سرت باش. اینها در سر سودای وطن‌فروشی دارند. وطن‌فروش خواننده‌ای است که حنجره‌اش را پنجره‌ای کرده به سوی غرب. عالیجناب چهچه! «دود عود»‌ات بوی زغال سوخته می‌دهد برای این ملت. برای قوم طالوت حضرت داوود باید نغمه بخواند.

هان ‌ای ابراهیم! تبر بردار. دیکتاتورهای مخملین از دموکراسی بت ساخته‌اند. علامت کوچک‌تر، بزرگ‌تر سرشان نمی‌شود. معلم کلاس اول من یاد داده بود که 24 از 13 بزرگ‌تر است و آرای باطله از رأی شیخ!

معلم دینی من می‌گفت: 13 عدد نحسی نیست. نحس کسانی هستند که به اسم خط امام، رای مردم را دزدیدند. نحس کسی است که آشوبگر عاشورا را هوادار خود می‌داند.

سال بعد اول ژانویه، دهم محرم است. محرم که بیاید، حتی عید ارمنی‌ها هم عزا می‌شود. آن وقت هواداران آقای نخست‌وزیر، سوت می‌زنند در روز عاشورا و به افتخار شمر که سر امام را برید، کف مرتب می‌زنند.

‌ای عیسی! بابانوئل سرش را در برف کرده و «مروه شربینی» را نمی‌بیند. امسال مجله تایم، بابانوئل را کرد مرد سال و نوبل را دادند به بابانوئل. حیف که عمر سعد، هزار و چهارصد سال زود به دنیا آمد و الا «یونیسف»، یک تقدیری هم از او کرده بود. اینجا هم،‌ کسانی بودند که عکسش را 6 ستونی کار کنند. ستون دین من نماز یزید نیست. آقازاده معاویه مست بود و «انالله و اناالیه راجعون» را نوشت «انا الله و انا علیه الراجعون»(!) ستون دین من، آن نمازی است که سیدالشهدا(ع) خواند در ظهر عاشورا و به‌ازای هر کلمه نماز یک تیر خورد و الا ابن‌ملجم هم زیاد نماز می‌خواند اما قبله‌اش ولایت نبود، قطام بود. در نماز ابی‌عبدالله خم ابروی یار در یاد آمد و در نماز ابن‌ملجم، کرشمه دختر اغیار!

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش کمربند نبسته بود. جریمه شد 20 هزار تومان. 13 هزار تومانش البته به‌خاطر سیگار بود. «وینستون» می‌کشید. ریه‌اش آسیب می‌بیند ولی در عوض محصول آمریکایی را آتش می‌زند. چرا کسی آنهایی را که «بهمن» می‌کشند، جریمه نمی‌کند؟! مگر«22 بهمن» را که محصول امام بود آتش نزدند؟

من کاری با قوه‌قضائیه ندارم. دلم برای محافظان سران‌فتنه می‌سوزد که به جای حفاظت از انقلاب، مجبورند مراقب جان شیخ بی‌سواد باشند. سربسته بگویم: این سخت‌ترین کار دنیاست؛ شیعه علی بودن و محافظت از عثمان تا که این پیراهن دوباره شر نشود.

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، به راننده‌اش مرخصی داده بودند. به من هم مرخصی دادند. امتحان برادر کوچکم هم در مدرسه لغو شد. هان‌ای دشمن! از این پس قصه همین است. ساندیس نظام‌مان را می‌خوریم. از مرخصی‌اش استفاده می‌کنیم. سوار اتوبوس می‌شویم و در خیابان علیه شما شعار می‌دهیم و در برابرتان تمام‌قد می‌ایستیم. ما همه‌مان حکومتی هستیم. من مستأجر نیستم؛ خانه‌ام «بیت ‌رهبری» است. بیت رهبری خانه فقط «سید‌علی» نیست. کاشانه ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید. ما به این آشیانه ساده و صمیمی افتخار می‌کنیم. تا وقتی حاکم، «علی» است، راهپیمایی‌های ما همه حکومتی است.

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش می‌گفت؛ 22 بهمن، نوشابه و ساندویچ هم می‌دهند. ما 22 بهمن هم می‌آییم. برای چنین ملتی که جانش برکف است، جان باید داد. جمهوری اسلامی به مردمش می‌رسد؛ حرفی هست؟! ما با رهبرمان آنقدر «نداریم» که هر وقت اراده کنیم، چفیه‌اش را می‌گیریم؛ حرفی هست؟! آنقدر دوستش داریم که با یک اشاره‌اش نشانی خیابان انقلاب را می‌گیریم و می‌آییم، ساندیس هم می‌خوریم؛ حرفی هست؟!

سران غرب به فکر مردمان خود باشند که اول سال نو از سرما یخ نزنند. ما اینجا رابطه‌مان با رهبرمان گرمِ گرم است. خاک بر سرت سارکوزی! به ما چه که مردم فرانسه می‌خواهند، سر به تن تو نباشد؟! نظام ما با ساندیس و نی و تی‌تاب و هوندا 125 همه حیثیت همه ابرقدرت‌های دیگر + «1+5» را به بازی گرفته. ما تا ساندیس داریم بمب هسته‌ای می‌خواهیم چه کار؟ حالا آقای اوباما دیدی که ما چرا انرژی هسته‌ای را برای مصارف صلح‌آمیز می‌خواهیم؟! شما هر وقت نی ساندیس نظام ما را حریف شدید، آن زمان حرفی نیست؛ ما هم می‌رویم سراغ نیزه.

 

راستی! یادم رفت بگویم؛ برای این دل‌نوشت که تقدیمش می‌کنم به مولایم خامنه‌ای، 2 تا ساندیس گرفتم، یک تی‌تاب، حرفی هست؟!

+ نوشته شده در 1:12 توسط رزمنده سایبری.
سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,
اقدام تاسف بار فرزند شهید و عضو شورای شهر تهران؟؟؟!!!
 

 به نقل از صبح توس،همزمان با ۹ دی و روز بصیرت، محمدمهدی تندگویان عضو شورای اسلامی شهر تهران و سخنگوی فراکسیون اصلاح طلبان شورای این شهر در صفحه وی چت خود تصویری از علاقه به حضور در صف فتنه گران  را به نمایش گذاشته است.

 

۹ دی تنها تجمع میلیونی مردم ایران اسلامی علیه خواص بی بصیرت بود. یعنی اگر بخواهیم اهداف مردم برای حضور در حماسه نهم دی‌ماه را برشماریم، اعتراض به خواص بی بصیرت، جزء اهداف اصلی مردم خواهد بود. اما بی بصیرتی برخی از خواص جای تعجب دارد.

 

 

محمد مهدی تند گویان ،  تنها فرزند پسر شهید محمدجواد تندگویان  است .اینجاست که باید گفت : ای کاش بصیرت هم ژنتیک و ارثی بود!

+ نوشته شده در 17:8 توسط رزمنده سایبری.
سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:,
بروم قربان پسرم که قلیان می کشد؟؟؟!!!
 
           
 
 
 سایت رادیو فرانسه در بخش ناظران پیشنهاد می کنند نوشت: امروزه خانواده‌های ایرانی وقتی به دامان طبیعت می‌روند بعد از پیاده شدن از ماشین اول قلیان را چاق می‌کنند! کافی است یک روز عصر به یکی از بوستان‌های شهرتان بروید تا ببینید چه تعداد از مردم و جوانان مشغول کشیدن قلیان هستند.

 

قلیان از دیرباز در خانواده‌های ایرانی وجود داشته است و از همان دیرباز همه از آن استفاده می‌کرده‌اند. نمی‌دانم چرا قلیان با این همه ضرر هیچ وقت مورد انتقاد پدران و مادران قرار نگرفت و نمی‌گیرد.

 

من خودم یادم هست که پدرم حتی نمی‌گذاشت زیرسیگاری‌اش را خالی کنیم، چون اعتقاد داشت سمی است، ولی من خودم جلوی همان پدر با عمه‌ام قلیان می‌کشیدم، آن هم نه قلیان میوه‌ای که سوسول‌بازی است، قلیان با تنباکوی خوانسار که یک پکش می‌توانست من را افقی کند. آن روزها که پدرم سیگارهایش را تا آخر فیلتر می‌کشید که مبادا ما ته سیگارهایش را بدزدیم و بکشیم، من در خانه با مادربزرگ و عمه‌ام مشغول قلیان کشیدن بودم و پدرم هم هر وقت من را می‌دید که از تندی و سنگینی تنباکو سیاه شده‌ام و نفسم درنمی‌آید بلند می‌گفت: قربان پسرم بروم که قلیان می‌کشد! بعد هم مادربزرگ و عمه‌ام با هم دعوای‌شان می‌شد و هر کدام می‌گفتند رضا را من قلیان‌کش کردم!

 

آن روزها بساط قلیان در خانه ما پهن بود و زغال را روزانه مصرف می‌کردیم. یادم هست وقتی بدنه قلیان چوبی عمه‌ام ترک می‌خورد برایش یک آدامس خرسی را خوب می‌جویدم و بعد با آن آدامس ترک را پر می‌کردم و بعد جایزه‌ام هم این بود که قلیان بکشم. بنده از بیان این خاطرات متاسفم ولی می‌دانم برخی که دارند این خاطرات را می‌خوانند می‌گویند ساکی عجب خانواده‌ی باحالی داشته است! به هر حال حالا پزشکان درباره کشیدن قلیان به ویژه با تنباکوهای میوه‌ای هشدار می‌دهند و آن را عامل بسیاری از بیماری‌‌های لاعلاج می‌دانند! توصیه من هم به همه شما این است که لطفاً نکشید و اگر می‌خواهید چیزی بکشید نقاشی بکشید

+ نوشته شده در 9:37 توسط رزمنده سایبری.
جمعه 24 آبان 1392برچسب:,
دانشگاه عاشورا، درس وفاداری، واحد عباس (ع) بخش امان نامه...

عصر روز نهم محرم است، شب عاشورا. شهادت یاران و همراهان امام حسین علیه السلام مسلم و قطعی است. اکنون این که با نامه ای در دست، در اطراف خیمه های امام حسین (ع) پرسه می زند، شمر است و فریاد بر می آورد: آی خواهرزاده های من کجایید؟ عباس! عبدالله! جعفر! عثمان! کجایید؟ من شمرم. حرفی با شما دارم.
هر چهار با عتاب و بی نرمشی در کلام می پرسند:
-  آمده ای که چه؟ چه می خواهی؟
-  خواهرزاده های من! برایتان امان نامه آورده ام. خود را با حسین به کشتن ندهید، بیایید...
هر چهار دلاور از خشم، چشم می درانند و دندان می سایند و عباس فریاد می کشد:
- " تبّت یداک یا شمر"!بریده باد دو دست تو ای شمر. لعنت بر تو و امان نامه ات. تو اگر خویش ما بودی، ما را به جهنم نمی خواندی.ما در امان باشیم و برادرمان، مولا و آقایمان و امام مان حسین فرزند زهرا  در امان نباشد؟ ما حسین علیه السلام را رها کنیم و سر در مقابل ملعونین و ملعون زادگان فرود آوریم؟

دانشگاه عاشورا، درس وفاداری، واحد عباس (ع) بخش امان نامه...

اینجا ایران، عصر خاموشی، پیروزی لشکریان حق در دل دشمن لرزه افکنده است، لشکر شمر دور تا دور ایران را محاصره نموده است و از سر تکبر فریاد بر می آورد:

- تمام فعالیت های هسته ای خود را متوقف کنید و با ما باشید تا در امان باشید ...
- همه شما خاک بر سر ما هستید، هر چه ما می گوییم باید بگویید چشم ...
حال آنان که فارغ التحصیل دانشگاه عاشورا شده اند عباس وار فریاد بر می آورند:
- ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بمامند ....
اما در این میان بعضی ها می خواهند از تاریکی شب استفاده کنند و فرار را بر قرار ترجیه دهند، اینها همان هایند که زرق و برق دنیا چشم هایشان را کور کرده است...

پ,ن : اشهـــــد ان اباالفـــــضل غیــــــرت الله

منبع: وبلاگ معبر سایبری فندرسک

+ نوشته شده در 10:47 توسط رزمنده سایبری.
جمعه 17 آبان 1392برچسب:,
این پنج کار را انجام بده و گناه کن!

 

 

جوانی محضر امام حسین علیه السلام رسید و گفت: من مردی گناهکارم و نمی توانم خودم را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.

 

امام حسین علیه السلام فرمودند: پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه می خواهی گناه کن.

 

۱) روزی خدا را مخور و هر چه می خواهی گناه کن.

۲) از حکومت خدا بیرون برو و هر چه می خواهی گناه کن.

۳) جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن.

۴) وقتی عزرائیل علیه السلام برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه می خواهی گناه کن.

۵) زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه می خواهی گناه کن.

 

جوان کمی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های گفته شده چاره ای جز توبه نداشت.

 

افکارنیوز

+ نوشته شده در 16:54 توسط رزمنده سایبری.
جمعه 17 آبان 1392برچسب:,
11 ویژگی مهم حضرت على اصغر(ع)
 
    
 

 حضرت علی اصغر (ع) که کوچکترین شهید کربلا بودند شاید سن زیادی نداشت ولی ویژگی های مختلفی از او در کتاب ها آمده است که به شرح زیر با هم مرور می کنیم

 

1 ـ در توصيف او آمده است:«اَشبَهُ النّاسِ بِرَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله) » .(1)

 

2 ـ معروف است كه سر مطهّر دو شهيد از بدن جدا نشد و آن ها عبارتند از:

 

على اصغر و حُرّبن يزيد رياحى. ليكن بعضى نوشته اند: ابو ايّوب غنوى دستور داد تا جسد اين كودك را بيابند و سرش را از تن جدا كرده، بالاى نيزه كنند و در مجلس عبيدالله سر امام حسين و سر على اصغر در يك تشت بوده است.

 

3 ـ امام (عليه السلام) از ميان جسدهاى شهدا، تنها جسد على اصغر را دفن كرد.

 

4 ـ امام (عليه السلام) بدن على اصغر را با خون گلويش رنگين كرد و آنگاه او را دفن نمود.(2)

 

5 ـ على اصغر تنها شهيدى است كه روى دست پدر جان داد. نوشته اند كه در لحظه جان دادنش منادى از آسمان ندا داد:«دَعْهُ يا حُسَين فَإِنَّ لَهُ مُرْضِعاً فِي الْجَنَّةِ»;(3)«او را به خدا بسپار; زيرا در بهشت شيردهنده اى براى اوست.»

 

6 ـ امام خون او را به آسمان پاشيد و قطره اى از آن به زمين نيامد.(4)

 

7ـ در باره اثر تير حرمله و اصابت آن به حلقوم او، آمده است: «فَذَبَحَهُ»(5) يعنى تير گلويش را «بريد»، در حالى كه تير در محل اصابت سوراخ ايجاد مى كند. به نظر مى رسدكه نوك تير را پهن ساخته بودند و به همين علت گلوى او را بريده است.

 

8 ـ على اصغر مصداق كامل و بارز مظلوميت بود; چراكه او طفل بود و نمى توانست بر ضد سپاه دشمن كارى انجام دهد.

 

9 ـ پس از شهادت او امام (عليه السلام) سر به آسمان كرد و فرمود:«وَانْتَقِمْ لَنا مِنَ الظّالِمِينَ»;(6)«خداي ! انتقام ما را از جفاكاران بستان !»

 

10 ـ شهادت مظلومانه او، يكى از حوادث كم نظير و فراموش نشدنى تاريخ است.

 

11 ـ تنها جنازه اى را كه امام حسين (عليه السلام) تشييع كرد و از ميدان تا كنار خيمه ها آورد، على اصغر بود.

 


  • تنقيح المقال: مامقانى (شيخ عبدالله)، چاپ حجرى.
  • تهذيب الأحكام: شيخ طوسى، محمد بن الحسن (460 ه .) دارالكتب الاسلاميه، طهران
  • تهذيب التهذيب: ابن حجر العسقلانى (852 ه .) دار صادر / بيروت.
  • الجامع الصغير: جلال الدين سيوطى (911 ه .) دارالفكر / بيروت
  • جلاءالعيون: مولى محمد باقر مجلسى (1111 ه .) انتشارات رشيدى.
  • جواهرالعقول فى شرح فرائدالاصول: محمد رضا الناصرى، الدار الاسلاميه.
+ نوشته شده در 16:50 توسط رزمنده سایبری.
چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:,
حجاب از دیدگاه یک دستفروش / عکس
 

 این یه عکس ساده بیش نیست اما می تواند تلنگری باشد برای خیلی ها. از افرادی که انجام کار فرهنگی و احیای ارزشها را محدود به مکان های خاص می دانند تا افرادی که این کارها را داری هزینه دانسته و به این بهانه زیر آن شانه خالی می کنند.

برخی دیگر در حد وسع و توان خود و به قیمت از دست دادن مشتریان اندک خود به فکر احیای ارزشهای دینی ـ فرهنگی هستند.

کنار حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دستفروشی که چند تا اسباب بازی و ادویه جات تمام سرمایه اش بود این مطلب را روی اجناسش قرار داد، "حجاب واجب است « از فروش جنس به خانم های بدحجاب معذوریم، حتی بی جوراب و بی چادر»"

 

 

+ نوشته شده در 1:44 توسط رزمنده سایبری.